معنی سوره نهم

حل جدول

گویش مازندرانی

نهم

نهم – نهمین

لغت نامه دهخدا

نهم

نهم. [ن ُ هَُ] (عدد ترتیبی، ص نسبی) تاسع. (منتهی الارب). چیزی که در مرتبه ٔ نه واقع شده باشد. (ناظم الاطباء).
- نهم چرخ، کنایه از فلک اعظم است که عرش باشد. (از برهان) (از آنندراج).

نهم. [ن ُ هَُ] (ع اِ) ج ِ نهام. رجوع به نهام شود.

نهم. [ن َ هَِ] (ع ص) نیک آزمند و حریص بر طعام و گرسنه چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه).

نهم. [ن ُ] (اِخ) نام بتی است مزینه را و از اینجاست که عبدنهم نام گذارند. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به بت شود. || دیوی است. (آنندراج). شیطان. (ناظم الاطباء).

نهم. [ن َ هََ] (ع مص) بسیار شدن اکل و خوراک کسی. (ازاقرب الموارد) (از متن اللغه). نهیم. (متن اللغه). || آزمند چیزی گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). سخت حریص شدن. (تاج المصادر بیهقی). || آزمند و حریص گشتن درخوردن طعام و سیری و چشم سیری از غذا نداشتن. نهامه. (از اقرب الموارد). زیاد شدن میل و شهوت کسی به غذا. (از متن اللغه). نیک آزمند گردیدن به طعام و پرنگردیدن چشم بسیارخوار و سیر نشدن. (از منتهی الارب). سخت حریص شدن در خوردن. (زوزنی). || همت کسی در چیزی رسیدن و رغبتش بدان فزونی گرفتن. (از اقرب الموارد).

نهم. [ن َ] (ع اِ) آوازی و سرزنشی و توعدی که بدان شترو جز آن را زجر کنند. (منتهی الارب). توعد. || (مص) زجر کردن به بانگ و راندن ستور را در راه. نهمه. (از منتهی الارب). بانگ زدن و زجر کردن شتر را تا تندتر رود. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). نهیم. (اقرب الموارد) (متن اللغه). راندن به عنف. (زوزنی). || سنگریزه و جز آن انداختن به انگشتان و راندن بدان. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). حصی و مانند آن افکندن. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب). سنگ انداختن به سر انگشت. (تاج المصادر بیهقی). || غریدن و بانگ کردن فیل. نهیم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). (از متن اللغه). || نحم. گلو روشن کردن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


باره ٔ نهم

باره ٔ نهم. [رَ / رِ ی ِ ن ُ هَُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از فلک نهم است که فلک الافلاک باشد و آنرا بعربی عرش خوانند. (برهان) (آنندراج). باره ٔ نهم و بام نهم یعنی فلک نهم. (رشیدی). کنایه از عرش مجید بود. (انجمن آرا) (شرفنامه ٔ منیری). باره ٔ نهم، فلک نهم و فلک الافلاک. (ناظم الاطباء: باره). عرش. (دِمزن).


ژان نهم

ژان نهم. [ن ِ ن ُ هَُ] (اِخ) پاپ مسیحی از سال 898 تا 900 م.


لئون نهم

لئون نهم. [ل ِ ءُ ن ِن ُ هَُ] (اِخ) (سن) پاپ مسیحی (1048- 1054 م.).


یک نهم

یک نهم. [ی َ / ی ِ ن ُ هَُ] (اِمرکب) نُه یک. تسع. یک از نُه. یک بخش از نُه بخش.

فرهنگ فارسی هوشیار

نهم

پر خوری شکمپرستی دلگی عدد ترتیبی بری نه (‎9) : ((باب نهم در طبقات شعرای آل ناصر. . . ))

عربی به فارسی

نهم

ادم پر خور , شکم پرست , دله , صاحب سر رشته در خوراک

حریص , ازمند , مشتاق , ارزومند , متمایل

معادل ابجد

سوره نهم

366

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری